مطلبی که قرار بود در ابتدا فقط معرفی انیمهی Made In Abyss باشد ولی در انتها هر چیزی شد به جز معرفی انیمهی Made In Abyss. اصلاً به کل هدف نگارشش تغییر کرد!
در دنیای مدرن، یعنی نشسته روی صندلی، زل زده به مانیتور و دست به ماوس و کیبورد، جایی برای ماجراجویی نیست. ماجراجویی چیست؟ کسی یادش میآید؟ ترک دیار برای سفر به ناشناختهها تعریف مناسبی به نظر میرسد. اما این روزها که بر زمین دیگر جای ناشناختهای باقی نمانده است که توریستها با شلوارک در آنجا مشغول سلفی گرفتن نباشند. جایگزینی شایسته پیشنهاد میدهید؟ ماجراجویی فضایی؟! چه فایده وقتی از تمام عالم این گونه دور افتادهایم که پیش از رسیدن به نزدیکترین ستارهی حوصله سر بر در همین نزدیکی عمرمان به سر میرسد! یا وقتی که فانتزیهایمان از سفرهای فضایی و ملاقات با بیگانگان با این تصور مسخره که بیگانگان موجوداتی درست همانند انسانند ولی با رنگ پوست بنفش تحمیق شده است!
ماجراجویی غریزهای باستانی در انسان است که اوج شکوفاییش برای اغلب مردم در دوران کودکیست. با این حال امکان بیدار کردن مجدد آن به سادگی وجود دارد! کافیست تا تبر پیکسلی به دست در دنیای بی نهایتِ بازی Minecraft شروع به حرکت کنید و سه شبانه روز راه بروید و از غاری مخفی سر در بیاورید تا ببینید چگونه هیجانات باستانی برای کشف این مکان جدید به شما هجوم میآورد و در عین حال آمیخته میگردد با ترسی عجیب که مدام شما را به عقب نگاه کردن و به حافظه سپردن مسیر بازگشت به خانه وا میدارد.(به طور کلی ماینکرفت بازی است برای بیدار ساختن تمام غرایز باستانی شما!) یا کافیست مجموعه ی Made In Abyss را تماشا کنید که داستان اینکه چگونه برای هزاران سال یک حفرهی بی انتها که راز هایش هر چه در عمق میروی بیشتر میشود مردم را ماجراجوی و از خود و خانوادهی خود گذشته، بار آوده است تا به قیمت به خطر انداختن جان خود در آن کاوش کنند و در چرخهای تمام نشدنی استادان شاگرد تربیت کنند و شاگردان استاد شوند. یا کافیست عصای کوهنوردی خود را بردارید و به طبیعتگردی بپردازید، حقیقتاً آنگاه که دیگر جادهها و زبالههای آدمیان را دیگر نبینید، ماجراجویی به شما روی میآورد. یا درست پس از برای اولین بار فتح کلکچال، ساعتها در اینترنت میپردازید به مطالعه در مورد اورست و K2. همه ی اینها به این خاطر است که ما ذاتاً ماجراجوییم، آن نسلی نبودیم که تنبل بودند و در زیر آب ماندند، جسارت کردیم و به خشکی آمدیم، نوع برتر از نوع ماقبل خود طرد شد و بقا را در کشف سرزمین های نو برای زیستن بهتر یافت، تکامل ما را ماجراجو بار آورد و فوقع ما وقع! حال ما اینجا پشت رایانه نشستهایم، چشم در مانیتور، کیبورد زیر انگشتان، ماوس در چنگ، به دنبال راهی جدید برای ماجراجویی هستیم. کار دنیا را میبینید؟
خب فرض کنیم همهی پیشنهادات مطرح شده را به پایان رساندهایم و هنوز برای جرعهای ماجراجویی ناب له له میزنیم، Made in Abyss را کامل دیدهایم و چشم به راه فصل دومش هستیم، ماینکرفت را پس از یک ماه دیوانهوار بازی کردن کنار گذاشتهایم برای نسل جوان، از Interstellar برای تجربهی یک ماجراجویی فضایی حقیقی دلسرد شده و در عوض چند قطره اشک برای شخصیتهایش ریختهایم، ضعف جسمانی داریم و بلندتر از کلکچال نمیتوانیم صعود کنیم و ... خلاصه فرض کنید کفگیرمان برای ماجراجویی به تهِ دیگ خورده است، حال چه کنیم؟
در واقع اوضاع اینگونه که توصیف کردم نیست، در واقع شاید این طور به نظر برسد اگر برای چند ساعت متوالی سرتان در مانیتور و دستتان بر کیبورد بوده باشد. حقیقت این است که دنیای آن بیرون منبع تمام ناشدنیای از ماجراجوییهاست. اما مشکل اینجاست که همچون همیشه در طول تاریخ، ماجراجویی پیشهی اقلیتهاست، آنهایی که زندگی تامین شدهای دارند و از به جاگذاشتن خانوادهی خود در خانه و قدم گذاشتن در سفری بی بازگشت هراس ندارند. افراد خاصی که از سوی پادشاه برای کشف سرزمینهای جدید انتخاب میشود. پهلوانان نترس قبیله که به بلندای کوهها برای نگریستن به دوردست و یافتن سرایی رها از خشکسالی فرستاده میشوند. آیا شانس با ما یار است، یا اسعداد ذاتیاش را داریم که بتوانیم ماجراجو شویم؟
راستش را بخواهید این مسالهی اخیر در واقع شوخی بود! اگر دوست دارید ماجراجویی کنید هیچ محدودیتی وجود ندارد ;) از مزایای همین دنیای مدرن که این قدر از آن بد گفتیم، برداشته شدن محدودیتهاست!
و حال من خود قصد دارم پاسخی که در نگاه اول کلیشهای به نظر میآید ولی با کمی دقت بیشتر باز هم کلیشهای به نظر خواهد آمد به سوالی که خودم مطرح کردم بدهم!(ازین ضایعتر هم مگر میشود؟) مسیر نوین ماجراجویی در ادامه ی حیات بشر چه باید باشد؟
علم، دوستان من! جواب علم است! من علم را ماجراجویی نوین بشر میدانم، علم هم وسعتی پایان ناپذیر دارد و هم به اندازهی کافی رازآلود است، گنجها دارد و اسطوره ها. برایش نشان افتخار میدهند و سختی و کوشش میطلبد. علم با هر معیاری والاترین ماجراجویی هاست. دانش از شناخت خود بشر و حیات گرفته تا شناخت کیهان و رازهای فلسفی عالم همگی آدرنالین را که نشانه ی :"ماجراجویی در حال وقوع است" است در بیشترین مقدار ترشح میکنند و من به چشم خودم دیدهام که چگونه این آدرنالین خواب را از چشمان اندیشمندان ماجراجوی گرفته است!
علم ماجراجوییست چون این جهان چون معبدی باستانی بوده است پیش از آنکه ما باشیم، چون میتوانیم قدم بر سنگ بناهایی بگذاریم که هیچ کفشی لمسش نکرده است یا چشم بر مناظری بدوزیم که به هیچ نگاهی آلوده نشده است، چون میتوانیم شکست بخوریم، ببازیم، بی افتخار یا با افتخار در راهش بمیریم، چون میتوانیم برای مردم خلاصهای از سفرها و اکتشافاتمان را بنویسیم و آنها را شگفت زده سازیم و کودکانشان را مشتاق برای مثل ما شدن. ماجراجوییست چون کسی چه میداند در ژرفای این گودال عمیق چه خوابیده است و پشت آن توفان و آن ابر سیاه چه جزیرهای آرمیده؟ افسانهها دهان به دهان میشود در باب هیولاها و بهشتهای گمشدهاش، مرد سفید مویی با صدایی سرد از وحشت های این کیهان سخن میگویند، از یخ بستن جهان در آیندهای دور، از معادلاتی که حل تحلیلی ندارند، از انتگرالهایی که نمیتوان گرفت، از مسائلی آنقدر ساده که حل نمیشوند و از جهانی که نمیدانیم چگونه هست شده است، چگونه باقیست، یا که چگونه پر شده است ازین الوان و شگفتیها و ازین پیچیدگیها. در مقیاس بزرگ راز است و در مقیاس کوچک راز. انسان در آن است، بزرگترین شگفتی جهان که در وصفش همین بس که خودش میخواهد خودش را مطالعه کند، که میتواند از سیاره و منظومهای که میلیونها سال در آن محبوس بوده است بیرون بجهد و میتواند ذرات بنیادین جهانش را بازیچهی دست خود کند و آنها را با انرژیهایی به هم بکوبد که تن خستهی این جهان به درد بیاید و کامپیوتر محاسبه کنندهی امور جهانمان از پیچیدگی محاسباتش داغ کند و آنکه آن بالا نشسته است و قوانین جهانمان را یکبار خیلی قدیمها نوشته بود به این فکر بیفتد که حال وقتش است رازهای جدیدی به این جهان تزریق کند!
در پایان این که علم و اندیشه در آیندهای که نیازی به فعالیت بدنی، محاسباتی و حتی مدیریتی انسان نیست و به قولی رباتها و هوش مصنوعیها شغلهای او را گرفته اند، میتواند تنها شغل و ماجراجویی باقیمانده برای ما باشد، بیایید حواسمان باشد رباتها و هوش مصنوعیها این یکی را از ما نگیرند.
و اعماق آن گودال عمیق، چه زیبا و آشنا بود.